هی یادش به خیر!
هیچکس نمیدونه چقده دلم برات تنگ شده. یادت میآد چه بازیایی با هم میکردیم. تو همیشه جای «دیبا» به من میگفتی: «دیدا».
هیچوقت خاطرة اون شبی که توی ماشین، من هِی نقنق کردم که بابام ببردم شهر بازی، تا آخرش بابام سرم تشر رفت، یادم نمیره؛ هیچوقت یادم نمیره که وقتی دیدی دخترعموت داره گریه میکنه، سرمو گرفتی توی بغل کوچولوت و گفتی: « دیدا، گِگِه نتون، گِگِه نتوون»
وای «امیرعلی» چرا سرنوشت اینجور بازیهایی سر آدم درمیآره؟ کی باورش میشد که من و تو که تقریباً هر شب پیش هم بودیم و شده بودیم یه خواهر و برادر کامل، یهویی اینطور از هم دور و جدا بمونیم؟!
دلم حسرت یه بازی دیگه با تو رو داره. آیا ممکنه دلداریای بابام درست باشه و یه روز باز همو ببینیم؟ تا با هم بریم پارک؛ بریم «شُرشُره بازی» کنیم؟ آیا دوباره صدای خندههاتو میشنوم و اون لبخند قشنگتو میبینم؟ دوباره اون چشمای همیشه مهربونتو میبینم؟
ای جااااااااااانم ! عزیــــــــــــــــــزم !![](http://www.blogsky.com/images/smileys/021.gif)
چقده تو مهربونی !
حالا باز خوشبحال تو که یه مدتی می دیدیش
من که اصن ندیدمش و از بقیه شنیدم چقده بامزه س
خدا کنه هرجا هس سلامت و شاد باشه و بالاخره بازم روزایی بیاد که ببینیمش ... به قول دیرا جان : هی ی ی روزگااااااااااار
راستی ناقلا چه آهنگ قشنگی روی وبت گذاشتی . آهنگ یانی هست که من خیلی دوسش دارم
عکس اون ابرا هم خیلی خیلی قشنگن دستت درد نکنه
بوس از راه دور
سلام دیبا جون
حالت خوبه عزیزم؟
چه عکسای قشنگی توی وبت گذاشتی
این عکسو کجا با رضا شفیعی جم گرفتی ؟
توشرکت بابام