ما رفتیم سلام فقط زود اومدم بگم بدی وخوبی دیدیبن حلال کنمین
ماچارشنبه بعد ظهر رفتیم تهران تا اول مهر
فیلا خداحافظ
سلام سلام این بار در مورد نمایش کلاس دوم نمایشنامش رو نگه دتاشتم وبهتر خودتون بخونین من درنقش یه ادم اهنیم همون رزمنا
.
. رزمناوادم فضایی اهل شهر «کُندر» که در نوع خود پیشرفتهترین تکنولوژی را داراست، در سیارهی رجیس مفقود شده است.
دانشمندان زمین یافته اند که در یک سیارهشورشی الیهزمین به پا کرده اند برای همین رباطی پرعظمت «شکستناپذیر» را روانهی سیارهی رجیس میکنند، زیرا شکستناپذیر تنهارقیب شهر کندر است
نقش شکست ناپذیر مال دوستم فاطمه قربانی بود
وقتی شکست نا پذیر پیام هارا میفرستد
فرضیهی یک دانشمند دربارهی مفقود شدن رز مینا این است که میلیونها سال پیش، انسانهایی در این سیاره میزیستهاند که رشد سرسامآور تکنولوژی، آنان را نابود کرده، اما تکنولوژی تهدیدآمیز هنوز باقی است و در مقابل موجودات خارجی به شیوهای کاملاً ناشناخته و پیچیده از خود دفاع میکن
نقش دانشمند یگانه اتش افراز
وهمینجوری پیش میره که بین رزمینا وشکست ناپذیر جنگ به وجود میاد
تا مطلب بعدی
بای بای
سلام این دفعه شاهنامه اگرچه از شاهنامه بسیار گفته و بسیار نوشتهاند، اما این قلعهی تودرتو هنوز ناشناخته مانده است. ننظورم همون کتابه
هردرش به درهای بسیاری باز میشود که با گذر از هر یک به شگفتیهای تازهای میرسیم.
اگرتونستین یه کتاب مربوط به شاهنامه به من معرفی کنید
البته من 14 تا کتاب از شاهنامه دارم
ولی بازم میخوام راستی فردا بابام خبرشو بهم میده که شاید بعد از کلاسم بریم مسافرت
از دست این کلاس
خداحافظ
سلام به دوستان خوبم یه خاطره یه خیلی باحال این دفعه که موضوعش مربوط به کلاس پنجم که دعوایی بین گروه ماریس و گروروه ما که خیلی بیشتر از اونا بود گروه رین کسی از دور دستها، ازگروه ماریسبرای بچه های گروه « رین « پیامی رمزگونه میآورد. من فهمیدم که اونا رمز چپه نوشتن که اگه افتاد کسی متوجه نشه وبلاخره گروه با کشف معمای پیام، دچار وحشت.شد چون اونا یه داستان وحشتناک نوشه بودن
البته بگم که گروه ماریس چهارمی بود
وقتی وارد کلاسشون شدیم بالاش نوشته بود سفرتون طولانی بود وقتی وارد شدیم گفتن باید از این پار چه ی ابی بپرین دریای خطرناک ما این دنیای غریب مردم ماریس بود ومن گفتم باشه اون جا فتنه و خطرخطر به پا کرده بودن به قول خودشون ، مارا
محاصره کردندو مانمیدونستیم باید به چه کسی اعتماد کنیم؟
به نظر مامان بابای« من» خیلی شلوغ کاری کردیم ما دخترای ضعیف و ترسویی بودیم که برای نجات گروه این کارو کرده بودیم چون با اون داستان گروه نابود میشد از خطر نابودی،نمیتوان امید بستشبخواب بد نبینیم
آیا به راستی کاری از دستما ساخته نبود؟
نه خدا روشکر یکی از بچه ها به خانوم مدیرخبر داد اخهتوی مدرسهی ما نامه نویسی ممنوعه تا مطلب بعدی
بای بای