CUTE MONSTERS

WE ARE CUTE MONSTERS

CUTE MONSTERS

WE ARE CUTE MONSTERS

حیوانات



سلام دوستای گلم!

به نظر شما حیوانات هم عشق و محبت رو درک می‌کنن؟

ما هر سه‌تامون (یعنی مامان و بابا و خودم) می‌گیم: بله، می‌شه؛ چرا که نه؟!

وقتی سفر می‌رفتیم، توی اکثر سفرها توی بیابون‌ها حیوانات خزندة زیادی بودن؛ ولی به نظر من سخت‌ترین حیوون کوسه است، چون نمی‌شه باهاش اتباط برقرار کرد. (هیچکی هم نمی‌آد بهم بگه: آخه بچه جون، خزندة بیابونی چه ربطی به کوسه بیابونی داره آخه؟!!!!)

راستی، شما اون کلیپ رو دیدین که مردم با آسانسور می‌آن پایین و جلوشون یه ببر رو می‌بینن؟ دوستام می‌گفتن که به نظر اونا خیلی وحشیانه می‌آد؛ یا کلیپ اونی که توی اون هواپیما مار اسباب‌بازی رو می‌چسبونن به دیوار، و خیلیم واقعی به نظر می‌آد؟ نوشین دوستم می‌گفت من این کلیپ رو دیدم؛ به نظرم خیلی بامزه است.

یا مثلاً اون فیلمو که مرده می‌ره توی جنگل و با حیوانات روبه‌رو می‌شه رو چی؟ حتی نماد جام جهانی از روی حیوون به دست می‌آد.

به نظر من حیوون‌های کوچولو از حیوون‌های بزرگ آروم‌ترن؛ من خودم یه ساک کوچولو دارم که  توش پُر از اسباب‌بازی‌های حیوون‌هاست؛ البته خیلی کم جا می‌گیره.

فرض کنین اگه توی ساک مامان و بابا پُر از اسباب‌بازی حیوونی باشه، چی می‌شه!!!!  اما من همون ساک کوچولو بسمه.

 

چند وقتی بود توی اینترنت دنبال بازی‌های جدید بودم؛ نتونستم بهتون سر بزنم؛ خدا  بده برکت! توی این مدت 3 سایت پیدا کردم که توش هر چی می‌خوای، هست: از سایت‌های مخصوص ماشین‌سواری گرفته تا سایت‌های دخترونه.

می‌خوام یه خواهشی ازتون بکنم:

خاطراتی رو که از حیوانا ت دارین، برام بنویسین!

من وقت زیاد دارم؛ به نظر شما چی کار کنم؟! یعنی صبح برنامه دارم؛ ولی بعدازظهرها کلافه می‌شم از بی‌حوصلگی. تا یه مدت پیش که باباخلیلم زنده بود، همه چیز مرتب بود ولی از اون وقت تا حالا همه‌مون از هم پاشیدیم مخصوصاً بابام که دیگه اصلاً حال و حوصله نداره. منم می‌گم بذار توی حال خودش باشه ولی راستش حتی بعضی وقت‌ها خُل می‌شم و هواپیمابازی می‌کنم؛ یعنی دستامو باز می‌کنم و دور خونه می‌گردم و از ارتفاع چند هزار پا به منظره‌های زیر پام نگاه می‌کنم که خیلی کیف داره. برنامة مشخصی ندارم بعضی موقع‌ها دوربین رو برمی‌دارم و از خودم عکس می‌گیرم،  امروزم ناهار سیب‌زمینی خوردم؛ جاتون خالی!! (کلاً من حاضرم هر سه وعده سیب‌زمینی بهم بدن)

بچه‌ها شما می‌دونین چه جوری با کاغذ، کشتی درست می‌کنن؟ مامانم 200 بار بهم یاد داده هان؛ ولی انگار یاد نمی‌گیرم. نقاشی کردن هم یکی از کارهای مورد علاقة منه.

وای خسته شدم از بس نوشتم. فکر کنم واسه امروز دیگه بس باشه.

خدایا روح مامان‌بزرگ و باباخلیلی‌مو شاد بگردان!

اِی، راستی ...... توی شهر شما هم آلودگی صوتی وجود داره؟ فکر می‌کنم توی این هوا، یوگا بهترین راهه.

وای می‌دونم که بابام وقتی این قسمتو بخونه، بهم می‌گ: دیبا باز خوابت گرفته بوده که داشتی چرت‌وپرت می‌گفتی؟!

انگار راستم می‌گه، پس خداحافظ بچه‌ها !!!

 

نظرات 5 + ارسال نظر
مریم مامان ماهان دوشنبه 10 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 08:40 ق.ظ http://www.mahanema.blogsky.com

سلام دیبا جون
به نظر من هم حیوانات هم عشق و محبت رو درک می کنن

اجازه دارم لینکتون کنم

ندا دوشنبه 10 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 05:54 ب.ظ

دیبا جان نظرات من نمیاد ؟
من مطمئنم برای این پست و پست قبلی ت نظر دادم .
قبلیه البته منظورم غیر از نظری بود که درباره ی ستایش نوشتم برات

ندایی این بابام اومده بود مطلب رودرست کرده من برات جواب نوشته بودم ولی بابام نصف نظراتمو پروند

ندا سه‌شنبه 11 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 05:17 ق.ظ

اینجا شکلک کندن موی کله از دست دایی مهربون نداره ؟؟

حرکت نینجایی
دزد دریایی
شکلک های دیگه
سوت کشیدن
محبت

الی سه‌شنبه 11 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 02:09 ب.ظ http://kezhvan.niniweblog.com

سلام دیبا جون اینم رمز
۶۷۳۰

ماوا دخترعمه ی عزیزت جمعه 14 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 11:11 ق.ظ http://maevajoon@yahoo.com

سلام دیبا جون امیدوارم حالت خوب باشد از دیدن وبلاگ قشنگت خیلی خوش حال شدم اگه دوست داشتی به وبلاگ من هم بیا و نظرات قشنگت رو صبت کن ادرس وبلاگم هم دایی علی جون می دونی تازه برای دایی عی هم یک متن نوشتم امیدوارم خوشت بیاد سلام برسون دوستت دارم بوس بوس

اخ جون دختر عمه منم وبلاگ دارشد
دوستتدارم
امیدوارم موفق باشی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد