CUTE MONSTERS

WE ARE CUTE MONSTERS

CUTE MONSTERS

WE ARE CUTE MONSTERS

یه شعر

 باسلام ودرودی دیگر اومم

مطلب های خوشگلمم اوردم

خیل خوب چی بنویسم

خیل خوب باشه از قصه های دیروز که نه

میخوام بگم از قصه های قدیمی این شعر ازابو سعید ابو لخیر

کارم بیکی طرفه نگار افتادا
وا فریادا ز عشق وا فریادا
ور نه من و عشق هر چه بادا بادا
گر داد من شکسته دادا دادا
در خواب نمای چهره باری یارا
گفتم صنما لاله رخا دلدارا
خواهی که دگر به خواب بینی ما را
گفتا که روی به خواب بی ما وانگه
طاعت همه فسق و کعبه دیرست ترا
در کعبه اگر دل سوی غیرست ترا
می نوش که عاقبت بخیرست ترا
ور دل به خدا و ساکن میکده‌ای
دردانه کجا حوصله مور کجا
وصل تو کجا و من مهجور کجا
پروانه کجا و آتش طور کجا
هر چند ز سوختن ندارم باکی
خواهم که کشد جان من آزار ترا
تا درد رسید چشم خونخوار ترا
دردی نرسد نرگس بیمار ترا
یا رب که ز چشم زخم دوران هرگز
ای ماه نشابور نشابور ترا
گفتی که منم ماه نشابور سرا
با ما بنگویی که خصومت ز چرا
آن تو ترا و آن ما نیز ترا
راهی که درو نجات باشد بنما
یا رب ز کرم دری برویم بگشا
جز یاد تو هر چه هست بر از دل ما
مستغنیم از هر دو جهان کن به کرم
هر چند که هست جرم و عصیان ما را
یا رب مکن از لطف پریشان ما را
محتاج بغیر خود مگردان ما را
ذات تو غنی بوده و ما محتاجیم
گر در ره کعبه میدوانی ما را
گر بر در دیر می‌نشانی ما را
خوش آنکه ز خویش وارهانی ما را
اینها همگی لازمه‌ی هستی ماست
وز خست خود خاک شوم هر کس را
تا چند کشم غصه‌ی هر ناکس را
دادم سه طلاق این فلک اطلس را
کارم به دعا چو برنمی‌آید راست

وقصه هایی که شما هم شنیدید

حالا قصهه ای قدیمی هم نه

 

میخوام شعر بنویسم

 

خ

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد