CUTE MONSTERS

WE ARE CUTE MONSTERS

CUTE MONSTERS

WE ARE CUTE MONSTERS

خاله قضقضی

سلام بچه ها

دیبا اومد باکلی قصه های شاد

اومدم تابگم

از اون قصه ها

واما این بار در مورد چی صحبت کنیم

اومدم تادر مورد قصه خاله قضضی صحبت کنیم

خیل خوب باشه خاله قضقضی

اما تابه حال اسمشوشنیدی

واین بار این قصه واینم شما

یکی بود یکی نبود دریه سوسکی بود به نام خاله قضقضی

این خاله قضقضی هر جا میرفت یه چیز مجانی میگرت  مثلا

خاله قضقضی گفت سلام اقای عطار خیلی حالم بده کمکم کنید

باشه خاله قضقضی این دارو هایسرما خوردگی روبگیر حالت خوب میشه

خاله قضقضی گفت ممنونم اقای  عطار خدا خیرتون 

اقای عطار خدا حافظ خاله قضقضی همیشه سلامت باشی

یه روز یه توپ خورد به پای خله قضقض وان اونو پر تاب کرد به سر یه بچه  وبعد بهش گفت به ذار الان بهت یه چیزی میدم تابی حساب شیم ولی پسرگفت  من چیزی از دیگران نمیخوام وخاله قضقضی فهمید کارای بی کرده ادم میتونه از بچه ها درس بگیره

 خدا حافظ بچه ها

 

 

نظرات 4 + ارسال نظر
ماوا یکشنبه 23 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 12:59 ب.ظ http://maevajoon.blogsky.com

افرین دیبا چه عکسای قشنگی پیدا کردی ادرسش را برام می نویسی؟

باشه حتما برات مینویسم
ادرسhttp://glitter-graphics.com/
ولی انقدر سایت هست که ادم گیج میشه کدوم رو انتخاب کنه
امیدوارم خوشت بیاد
ودیگه از این شکلک های اینجوری نذار
دوست دارم
از اینجا تاابه اسمون
ودیگه ناراحت نباش

ندا یکشنبه 23 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 01:01 ب.ظ

چه بامزه !
آفرین به اون پسر باهوش که به خاله قضقضی ( قزقزی ) ما یه درس خوب و مهم داده .
واقعا بچه ها خیلی چیزا رو خوب می فهمن فقط باید خوب به حرفاشون گوش داد

دوست دارم
به عمه پر وین وستایش وهمه سلام برسون وستایش رو کلی ماچ کن

ندا دوشنبه 24 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 05:28 ق.ظ

مرسی عزییییییییییییییزم
باشه حتما پیغام محبت آمیزت رو به عمه پروین و ستایش جون می رسونم. تونستی خودت بیا ستلیشمونو ببین ! فکر کنم کلی باهات دوست بشه
چه کلاس زبان بامزه ای ! آفرین دیبا جون ما همیشه اول می شه !
اوخ اوخ ! الآن دستت خوب شده ؟ وای مراقب باش خوشکل خانوم
اگرچه بچگیه و همه ی این بازیا و خراش ها و زخم ها ... بعدا همه شون خاطره های خوب می شن از شیطونی هامون

اره ولی الان درد نمیکنه
ستایش حالش چطوره اون هم از این زخم ها برمیداره
خیلی دوست دارم از نزدیک ببینمش ولی حیف اونجاانستین
راستش رو بخوای یکی از دوستام منو هول داد
دوستدارم همیشه بی تو سرم نمیشه

ندا پنج‌شنبه 27 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 10:29 ق.ظ

ای جااان ! چه شعر بامزه ای برام نوشتی آخر کامنتت کلی ذوق کردم !
ستایش رو چون هنوز بهش اجازه نمیدن تنهایی جایی بره و بازی کنه از این زخما بر نمی داره ولی اگه بی احتیاطی کنه توی خونه هم گاهی از این اتفاق ها می فته دیگه مث همه ی بچه ها
مثلا یه بار صورتشو خارونده بود گوشه ی مماخش یه کوچولو زخم شده بود
آره واقعا حیف که نزدیک هم نیستیم وگرنه ستایش حتما با تو و ماوا جون خیلی دوست می شد و بازی می کرد

دوست دارم
عزیز ترین عزیز ترینا
خوش به حالت که ستایشرو میمبینی
کشکی منم اونجا بودم ومیی مش

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد