سلام یک کاراکتر جدید اضافه شد دافنه که خواهر سوفی بیشتر کشش نمیدم برین خودتون ببینید
نزدیک قصر بودیم هر لحظه ترسم بیشتر میشد که به قصر رسیدیم بعد از کلی دیدن خم وراست شدن مردم برای ویکتریا رسیدیم پیش چند نفر یک مرد خوشتیپ گفت
ویکتوریا خودشه وقتی ویکتریا گفت اره
پرید بغلم ماچم کرد وگفت
باورم نمیشه بعد از این همه سال دوبارم بتونم ببینمت
منم که خشکم زده بود یکدفعه یه خانوم اومد واونم منو بغلکرد گفت سوفی خودتی باورم نمیشه
بعد از کلی گریه و گفتن این که اونا مامان وبابای واقعیمن تازه 2000من افتاد
من بغلشون کردم وگفتم خوشحالم میبینمتون
تا اینکه صدای یه جیغ سرجام خشکم کرد
یک دفعه دیدم یه نفر مثل یامار اومد پشتم وبغلم کرد وهی میگفت
خواهر خواهر خواهر اصلا باورم نمیشه یعنی توخودتی منم گفتم
شما ابجی منین گفت
اره ابجی فهمیدم ایشون ابجی من دافنه هستن معروف به دافنی وعاشق حیوانات هستن
وقتی منو برد تواتاقش پر از حیوون بود از مار گرفته تابچه پاندا وقتی باهاش یکم بیشتر اشنا شدم گفت
حیوون مورد علاقه تو چی گفتم
گوسفند گفت
چه جالب منم یه دونه دارم ویه گوسفند .از همون گوسفند های بلوم..یا اونی که تو کاراکترش تودستشه .
داد به من بعد از کلی اشنایی وخندیدن یه جوری ویکتوریا رو فرستاد پی نخد سیاه وبه من گفت
چه جالب پس توپیش یه چوپان بزگ شدی
گفتم اره
گفت پس حالا پرنسسی گفتم
شایدگفت
اگه پرنسسی نمیتونی اینجا باشی گفتم چرا
گفت چون من پرنسسم
ودرحال گفتن همینجمله بود که یک پودر درخشان رو ریخت روصورتم وبعد نفهمیدم چی شد
.
.
.
.
.
.
.
.
.
..
ادامه دارد.......
وای یعنی دافنه به سوفی حسودی می کنه و برای اینکه خودش پرنسس باشه میخواد یه جوری از دست سوفی خلاص بشه ؟
چه شانسی داره این دختر !
اون از اون چوپونای بدجنس اینم خواهرش