CUTE MONSTERS

WE ARE CUTE MONSTERS

CUTE MONSTERS

WE ARE CUTE MONSTERS

اامتحانات

سلام بچه ها با امتحانات چطورین


این منم در شب های امتحان

examsiq7

البته فشار به خودمون نباید زیاد بیاوریم

من که سوالایی که تو طول سوال نپرسیم رو داریم از اینترنت میپرسم

خب من برم باید درس بخونم

نظرات 9 + ارسال نظر
غربیه شنبه 28 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 10:14 ق.ظ http://www.narges0079.blogfa.com

سلام امتحان ریاضی میشم18 یا17 وایییییییییی خدا.دیبا کجایی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

سوپرایز شنبه 28 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 10:15 ق.ظ http://www.tanha800.blogfa.com

سلام سوپرایزم وبلاگه که ساختم برو ببین. واسه تو البته فکر کنم ادرسشو درست نوشتم براتا.اگه خوشت نیومد بگو باشه.
عاشقتم.
نرگس

سارا شنبه 28 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 01:23 ب.ظ

سلام عزیزم.

چی کار کنیم.میگذرونیم دیگه امتحاناتم یک بخشی از زندگیه

ماوا شنبه 28 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 05:35 ب.ظ

سلام دیبا دوستت نرگس اومده بود تو وبلاگم بهم گفت بهت بگم خیلی دوست داره گناه داره باهاش دوست باش نظرش هست می تونی بری بخونیش دوستش داشته باش باشه؟؟؟

ندا یکشنبه 29 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 05:39 ق.ظ

وای امتحانا شروع شده
امیدوارم موفق باشی و امتحاناتو خوب خوب بدی مث هیمشه دیبا جون
خسته نباشی از درس خوندن
تو اون عکس اولیه معپغزت چی داره بهت میگه ؟؟ :)))))
آره اینترنت راه خوبیه برای حل خیلی از مسائل . از شیر مرغتا جون آدمیزاد توش پیدامیشه :))

سلاممممممممم ممنون ندا جون اینجا هم مال اینجا جواب همه ینظرات رو باهم میدم بهت پیشنهاد میکنم حتما ببینی راستی اگه یکیت دوبله نیست از دانلود ها بگیرش با دوبله گلوری اره زامبیا رو دیدم بابای همون پرنده ابیه خیلی بدجنس بود
راستش رو بخوای خودمم نمیدون بهم چی میگه راستی اون سواله این بود قسمت اخر اخر جودی چی میشه
اره قسمت 6 رو بعدا میذارم

کوثر یکشنبه 29 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 07:18 ب.ظ http://aramesh-79.blogfa.com/

دیبا جونم
ابجی من بهش قول دادم همیشه بمونم
ولی حتی اگه اون به که رفت
ولی من سر ولم هستم تا خود خود خود روز مرگم

کرانه جمعه 3 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 09:21 ق.ظ http://www.bikaraanemehr.blogsky.com

یادش بخیر مدرسه
ده سیزده سال پیش این موقع ها منم همین قیافه رو داشتم

ندا جمعه 3 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 11:02 ب.ظ

عزیزم قسمت آخر آخر جودی اینطوری می شه که :
فک کنم توی مراسم فارغ التحصیلی ش از مدرسه بوده که هی منتظر بابا لنگ درازش بوده که بیاد و بالاخره ببیندش ولی بابا نمیاد اونم ناامید و ناراحت می شه ولی اون مرد کپله کخ کارمند باباش بوده با عجله میاد دنبال جودی و می بردش .
توی راه میگه حال آقای اسمیت خیلی بده ! ج.دی خیلی ناراحت میشه . راه بندون میشه به خاطر تصادف و بارون . جودی پیاده میشه و تا خونۀ بابا میدوئه زیر بارونا . البته آدرسو قبلش از اون آقاهه می پرسه . وقتی میرسه تو یه خونۀ تقریبا بزرگ دنبال بابا می گرده هی صداش می کنه تا بالاخره توی یه اتاق تاریک ، تنها و مریض پیداش می کنه که اصلا به هوش هم نبوده ..
وقتی جلو میره کیو می بینه ؟ آقای جرویس پندلتون ،عموی خوش تیپ جولیا خانوم رو !!
می فهمه باباش همون اقای پندلتون بوده ..
خلاصه ازش پرستاری می کنه و باباهه خوب میشه و بعدشم دی دی دیدین با هم عروسی می کنن :)

مرسی اخ جون جودی اخرش با اقای پندلتون ازدواج میکنه اخ جون هورااااااااااااااااااااااااااااااااااا

ندا جمعه 10 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 03:28 ب.ظ

آره خیلی خوب میشه
منم خیلی خوشحال شده بودم وقتی فهمیدم با هم ازدواج می کنن

ارهههههههههههههههههههه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد