سلام سلام امروز میخوام از 2تا مادر بزرگ و مادرم بنویسم
مادر بزرگ که فوت کرده تقریبا تمام دوران کودکیمو با هاش گذرندم از وقتی به دنیا اومدم تا 6 سالگیم کلی بازی باهم میکردیم تاکسی بازی کهم نهیچ جارو جز ابوذریاد نداشتموهی میگفتم ابوذر یامجو مجو من همیشه یادتو تو قلبم دارم مامان بزرگ که چقدر عاشقانه دوست داشتم
مادر بزرگی که هنوز هستخیلی مهربونه اون همیشه با من مهربونه منم همینطور خیلی دوسش دارم مامان بزرگم هیچ وقت بامکن دعوا نمیکنه و باهام مهربونه همیشه میخنده و لبخندش از روی صورتش نمیره هروقتم اشتباه بکنم با مهربونی به من توضیح میده
مامان جونم که توی همه یمراحل زندگیم باهامبوده وهست وخواتهد بود راستشو بخواین من همه ی کارامرو با همفکری مامان بابام انجام میدم مامان من خیلی مهربون شاید بعضی موقع ها از دستشعصبانی بشم اما همیشه دوستش دارم ومیدونم اونم منو دوست داره وقتی مامانم منو بغل میکنه یه حس خوب بهم دست میده اون همیشه با من مهربونه خدایا همیشه این سوال رو دارم که چرا مامانا این همه مهربونن و اینم همه فدا کاری دارن من عاشق مامانمم اون وبابام همیشه منو تشویق میکنن مامانم وبابام منو خیلی دوستدارن منم همینطور
بی تو، مهتابشبی، باز از آن کوچه گذشتم همه تن چشم شدم، خیره به دنبال تو گشتم شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم شدم آن عاشق دیوانه که بودم در نهانخانۀ جانم، گل یاد تو، درخشید باغ صد خاطره خندید عطر صد خاطره پیچید. یادم آمد که شبی باهم از آن کوچه گذشتیم پر گشودیم و در آن خلوت دلخواسته گشتیم ساعتی بر لب آن جوی نشستیم من همه، محو تماشای نگاهت. آسمان صاف و شب آرام بخت خندان و زمان رام خوشۀ ماه فروریخته در آب شاخهها دست برآورده به مهتاب شب و صحرا و گل و سنگ همه دل داده به آواز شباهنگ یادم آید، تو به من گفتی: از این عشق حذر کن لحظهای چند بر این آب نظر کن آب، آیینۀ عشق گذران است تو که امروز نگاهت به نگاهی نگران است باش فردا، که دلت با دگران است تا فراموش کنی، چندی از این شهر سفر کن با تو گفتم: حذر از عشق؟ ندانم سفر از پیش تو؟ هرگز نتوانم روز اول، که دل من به تمنای تو پر زد تو به من سنگ زدی!من نه رمیدم، نه گسستم باز گفتم که : «تو صیادی و من آهوی دشتم! تا به دام تو درافتم همه جا گشتم و گشتم حذر از عشق،ندانم سفر از پیش تو هرگز نتوانم،نتوانم! اشکی از شاخه فرو ریخت مرغ شب، نالۀ تلخی زد و بگریخت اشک در چشم تو لرزید ماه بر عشق تو خندید یادم آید که: دگر از تو جوابی نشنیدم پای در دامن اندوه کشیدم نگسستم، نرمیدم رفت در ظلمت غم، آن شب و شبهای دگر هم نه گرفتی دگر از عاشق آزرده خبر هم نه کُنی دیگر از آن کوچه گذر هم . . .
تو، همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت
چون کبوتر، لب بام تو نشستم
"بی تو، اما، به چه حالی من از آن کوچه گذشتم!"
فریدون مشیری
واقعا این آدم ها چیزی به نام احتیاط را باهاش آشنایی دارند یا کلا مغز را تعطیل کردن !!
در مورد نظر تنها ترین باید بگم:
غریبی این نیست که تک و تنها گوشه یک اتاق تاریک و
سرد توی یک شهر دور افتاده باشی و اشک چشمانت رو پر
کرده باشه.
گاهی اوقات توی خونه خودت با تمام آدم هایی که دورو برت
هستند و با لبی که لبخند مصنوعی روش گل انداخته
غریبی
در مورد بقیه نظر هام ممنونم ولی قرار بود که آرزوهای
خودتون رو هم بنویسید
منم روز تولد امام زمان رو به همه تبریک میگم به همهی
دنیا تبریک میگم و آرزوی امروزم رو مخصوص بچه محترم میکنم
و همیشه از خدا سر فرازی و عزت والا رو واسه همه بچه ها های
ایرونی ارزو میکنم .
منتظر آرزوهای زیبای شما
امروز میخوام در مورد موسیقی بنویسم
موسیقی به هر نوا و صدایی گفته میشود که شنیدنی و خوشآیند باشد و انسان یا موجودات زنده را دچار تحول کند. موسیقی بیان احساسات انسان است به وسیله اصوات. موسیقی هنری است دارای نوا و سکوت. ارائهٔ تعریف آکادمیک موسیقی موضوعی است که برای قرنها مورد بحث و کشمکش صاحب نظران بودهاست. همچنان هیچ تعریفی از موسیقی وجود ندارد که مورد قبول همهٔ اهل این هنر باشد. طبق یکی از پذیرفتهشدهترین این تعاریف، موسیقی به اصواتی گفته میشود که آگاهانه تولید شوند.
فیلا بای